• وبلاگ : خاطرات من ودلتنگي ها در متروو....
  • يادداشت : اين هم كمي از شرح حال ما
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    واي که چقدر اين لبخنداي زورکي لج دراره.يه وقتايي همينجوري که اون لبخند ژوکوند رو لبته يه دفه چشمت ميوفته به يه آدمه عبوس که انگار ارث باباشو طلبکاره.اونوقته که دلت ميخواد تموم دق و دليتو سر اون خالي کني.
    پاسخ

    :)