خاطرات من ودلتنگی ها در متروو....
یا رئوف
اگه مدتیه که نیتونم آپ کنم بدین خاطره که از وقتی تصمیم گرفتم خاطراتمونو بنویسم دیگه خاطره ای اتفاق نمیفته
ولی فعلا در مورد چیزایی که این مدت دیدیم وشنیدیم میگم تا بعد
یبار ریحون صبح که میومد سر کار قطار متوقف میشه خلاصه این دخمل ما 20 دقیقه تو واگن میمونه اونم تو چه فشار جمعیتی یذره تصور کنید تو اون فضا درها
این هم یه کاریکاتور که از این فضا یافتم
گاهی هم در قسمت خانومها بسیار شلوغه جوری که 5 سری قطار هم بیاد باز جا نمیشی ..اونموقع هست که باید تلاش کنی خودتو در واگن اقایون جا بدی که البته اون هم عواقب خودشو داره مثل این:.....هی این موقع هستش که میگی از خیرش بگذری
وقتی میریم داخل وقتی فشار جمعیت زیاد میشه قیافه ریحون دیدنی من کلی میخندم میخواین ببینیدش ..ایناهاش ـــــــــــــــــ
تازه اینم بگم که اگه یکوچولو حرف زیاد زده بشه میشیم اینداخل که هستی باید فقط لبخند بزنیدر غیر این صورت اگه مثلا پای کسیو له کردی
بدین شیوه عمل کنیتنها راه نجاتت همینه
یه قسمت بامزه مترو هم ایستگاه اخره وقتی ملت میدوند انگار روی زمین طلا ریخته میخوان جمع کنند
Design By : Pichak |